مسئله کارل مارکس
به اینترباز سایت اخبار بازار مالی خوش آمدید، قبل از هرچیزی اگر میخواهید جذب مشتری برای کسب و کار خود داشته باشید روی سایت تبلیغات کلیک کنید تا وارد بزرگترین پلتفرم تبلیغات ایران بشوید.
مسئله کارل مارکس
منکور اولسون در کتاب کلاسیک خود منطق کنش جمعی ویژگی خاصی را در مورد سازماندهی سیاسی سوسیالیستی مشاهده کرد. تئوری مارکسیستی خود را مظهر منافع طبقاتی جمعی میداند که طبقه پرولتاریا بیشترین تعداد را دارد. با این حال، همانطور که اولسون خاطرنشان کرد، «انقلابهای «مارکسی» که رخ دادهاند توسط نخبگان کوچک توطئهگر ایجاد شدهاند که در دورههای بیسازمانی اجتماعی از دولتهای ضعیف سوء استفاده کردند. به نظر میرسید که انقلابهای مارکسیستی نتیجه اجتنابناپذیر یک بازی اعداد اولیه پس از بیدار شدن آگاهی طبقاتی نبودند. آنها از لنین و بسیاری از کپیکنندگانش بیرون آمدند که کودتاهای خشونتباری ترتیب دادند تا خود را در قدرت قرار دهند.
روشنفکران مارکسیست مدتهاست که با این مفهوم دست و پنجه نرم میکنند، زیرا به کنشهای سیاسی – از جمله اقداماتی که شامل شورش، دزدی، و خونریزی تودهای میشود – به عنوان مکانیسمهای اولیه برای به وجود آوردن نظام اجتماعی-اقتصادی مورد نظرشان اشاره میکند. شاید قابل درک باشد که آنها می خواهند چارچوب نظری مارکس را حفظ کنند اما میراث خشونت آمیز لنین، استالین، مائو، پل پوت، کاسترو و دیگر شخصیت های سیاسی بی اعتبار را از بین ببرند.
در مقالهای جدید، یک سؤال مرتبط را بررسی میکنیم: شهرت خود مارکس بهعنوان یک روشنفکر تا چه حد به «موفقیتهای» سیاسی پیروانش در اوایل قرن بیستم وابسته است؟ به نظر می رسد که پاسخ بسیار زیاد است. مقاله کامل ما اخیراً آنلاین در ژورنال اقتصاد سیاسی منتشر شد ، و یک تحقیق تجربی در مورد نقش انقلاب شوروی 1917 در “جریان اصلی” شهرت فکری مارکس ارائه می دهد.
مسلماً این یک سؤال پیچیده است، اما برای پاسخ به آن، با بررسی یک معمای علمی شروع می کنیم. به خاطر سادگی، بیایید آن معما را «مشکل داس کارل مارکس» به عنوان ادای احترام به متفکر سوسیالیست بنامیم.
«مشکل داس کارل مارکس» به پارادوکسی پیرامون پذیرش آکادمیک او خلاصه می شود. در دهههای پس از مرگ او در سال 1883، نظریههای مارکس بهطور کامل توسط سایر اقتصاددانان مورد بررسی قرار گرفت و تقریباً به طور جهانی رد شد. شاهکار مارکس در سال 1867 سرمایه بحث اصلی خود را بر اساس نظریه معیوب ارزش – نظریه کار ارزش – بنا کرد. با شروع با یک جفت کتاب از کارل منگر و ویلیام استنلی جوونز در سال 1871، اقتصاددانان شروع به تجزیه و تحلیل مشکلات مربوط به نظریه ارزش کار کردند و دریافتند که این نظریه به سادگی نمی تواند بسیاری از سناریوهای قابل مشاهده در دنیای واقعی را توضیح دهد. در عوض، آنها متوجه شدند که ارزش اقتصادی از ترجیحات ذهنی فردی ناشی می شود که در حاشیه تصمیم گیری اعمال می شود.
مشکل دیگری نیز با سیستم مارکس وجود داشت. ریاضیات ساخت اقتصاد حول «ارزش اضافی» حاصل از کار به سادگی جمع نمیشود، زیرا برای تبدیل نیروی کار – یک ورودی مهم تولید اقتصادی – به قیمت عملکردی تلاش میکرد. نظریه مارکس در سرمایه جلد. 1 فرض می کند که ارزش های مبادله (قیمت ها) از کار انجام شده ناشی می شود. اما جلد. 3، در تلاش برای توضیح چگونگی یکسان شدن نرخهای سود بازار، در عوض بیان میکند که ارزش مبادله با هزینههای نیروی کار متفاوت است. اما اگر نهاده ها به قیمت بازار نیز خریداری شوند، یک چرخش تجربی در استدلال مارکس پدیدار می شود. آثار منتشرنشده خود مارکس برای دور زدن این تناقض، عمدتاً با انجام بازیهای معنایی، تلاش میکردند. در سال 1896، یوگن فون بوهم باورک این تضاد درونی را برجسته کرد – که مستقل از نقد حاشیهگرایانه از نظریه ارزش کار. و در نوشتن در سال 1907، ریاضیدان لادیسلائوس بورتکیویچ به طور قاطع نشان داد که “مشکل دگرگونی” مارکسیستی را نمی توان آنطور که مارکس در نظر داشت حل کرد.
هجوم دوگانه این چالش ها به سیستم مارکس آن را ناتوان کرد. طی چند دهه پس از مرگ او، «انقلاب حاشیهای» در حرفه اقتصاد پیروز شد، جایی که امروزه مبنای پذیرفتهشده نظریه ارزش باقی مانده است. در زمان ظهور لنین در سال 1917، تئوری های اقتصادی مارکس قبلاً منسوخ و غیرعملی تلقی می شدند. منبعی کمتر از جان مینارد کینز سرمایه مارکس را «کتاب درسی اقتصادی منسوخ» میداند. . . بدون علاقه یا کاربرد برای دنیای مدرن» در مقاله ای در سال 1925.
با این حال معمای ما پس از مرگ زودهنگام اقتصاد مارکس همچنان ادامه دارد. در حالی که تئوری های اقتصادی مارکس در اوایل قرن بیستم تزلزل پیدا کرد، شهرت فکری مارکس همچنان در دوران مدرن افزایش یافته است. امروزه، مارکس به طور پیوسته را در میان پراستنادترین چهرههای تاریخ که توسط مراجع مجلات دانشگاهی اندازهگیری میشود، رتبهبندی میکند. آثار او همچنین جزو پرتکرارترین مطالب خوانده شده در سیلابس دوره های کالج ایالات متحده است. عجیب است که شهرت مارکس در زمینههایی که عمدتاً او را در زمان خودش نادیده میگرفت رشد کرد و تثبیت شد: علوم انسانی، هنر، و علوم اجتماعی نرم.
بنابراین به «مسئله داس کارل مارکس» می رسیم: چگونه می توانیم رد قاطع و اولیه نظریه های اقتصادی مارکس پس از انقلاب حاشیه ای را با استقبال بالایی که همان نظریه ها در بین روشنفکران امروزی، هرچند تقریباً به طور کامل خارج از چارچوب، از آن برخوردارند، آشتی دهیم. حرفه اقتصاد؟
برای پاسخ به این سوال، باید به رویدادهای سیاسی بپردازیم.
مورخان مدتهاست که در دهههای پس از مرگ مارکس با پذیرش کند نظریههای مارکس دست و پنجه نرم کردهاند. همانطور که آلن رایان مشاهده کرد، «اقتصاد مارکس به جز چپ مارکسیست جدی گرفته نشد» در اوایل قرن بیستم. کرک ویلیس، در یک مطالعه کلاسیک در مورد استقبال مارکس در بریتانیا، به طور مشابه به این “واقعیت اجتناب ناپذیر” اشاره می کند که “آلترناتیو مارکسیستی توسط اکثریت قریب به اتفاق انگلیسی های اواخر قرن نوزدهم – اعم از اقتصاددان، رهبران کارگری، کارگران، سیاستمداران یا روشنفکران – رد شد. ” در دهههای 1920 و 30، مارکس در پی یک رویداد ژئوپلیتیکی، انقلاب شوروی، از این موقعیت مبهم نسبی خارج شد.
این رویداد یک آزمایش فکری جذاب را ایجاد می کند، که بارها پیشنهاد شده است اما به ندرت مورد بررسی قرار گرفته است. آیا موفقیتهای سیاسی لنین و شوراها هدفی همزمان برای نجات دکترینهای مارکس و ارتقای آنها در سطح وسیعتری داشت؟ فردریک چارلز کاپلستون در تاریخ چند جلدی مشهور خود از فلسفه به همین اندازه اشاره کرد. همینطور لورن لوماسکی، که فقط برای لنین فکر میکند که مارکس ممکن است از «تقریباً همان تعداد پاورقیهای کتاب درسی را داشته باشد که سایر اقتصاددانان منقرض قرن نوزدهم با قد مشابه – مثلاً ناسائو سینیور» از آن لذت میبرند.
در سالهای اخیر، اقتصاددان برانکو میلانوویچ همین آزمایش فکری را پیشنهاد کرده است. اگر جنگ جهانی اول نبود، او گمانه زنی می کند، «غیر ممکن نیست فکر کنیم که نفوذ مارکس به طور پیوسته با حرکت سوسیال دمکرات ها در آلمان به سمت رفرمیسم و «روزیزیونیسم» کاهش می یافت. تصویر او احتمالاً در میان آثار تاریخی نمایش داده می شد. «maîtres à penser» از سوسیال دموکراسی آلمان، اما تأثیر زیادی از او، چه در سیاست و چه در علوم اجتماعی، باقی نمی ماند. پس چه چیزی تغییر کرد؟ میلانوویچ ادامه می دهد: “اما بعد از آن انقلاب اکتبر و لنین آمد.” نتیجه «فکر و شهرت مارکس را منجنیق کرد».
برای بررسی تجربی این سوالات، به آخرین پیشرفتها در اقتصاد سنجی میپردازیم. با استفاده از ابزار Ngram گوگل، فهرستی از بیش از 225 متفکر برجسته تاریخی از کانون روشنفکری را گردآوری کردیم. آنها شامل اقتصاددانان، فیلسوفان، نظریهپردازان سیاسی، سوسیالیستها و غیرسوسیالیستها، شخصیتهای ادبی، و حتی چند دانشمند برجسته میشوند که همگی یا تقریباً معاصر مارکس بودند یا قبل از او زندگی میکردند. این به ما امکان میدهد تا نرخهایی را که در طول زمان نام نویسندگان مختلف در کتابهای چاپی ظاهر میشود، جدولبندی و ردیابی کنیم و آنها را با یکدیگر مقایسه کنیم.
الگوهای Ngram مارکس جذاب هستند. در طول زندگی او و سه دهه بعد از مرگ او، آنها نسبتا صاف هستند. نویسندگان اواخر قرن 19، آثار او را به عنوان نقدهای مارجینالیستی فوق الذکر از مارکس ارجاع می دهند، اما این میزان نسبتاً پایین و بدون تغییر است. اگرچه ما در اندازه گیری سطح مطلق استنادهای مارکس مشکل داریم (به دلایلی که در مقاله ما به تفصیل شرح داده شده است)، با این وجود، سطح استنادهای مارکس به همان میزان نسبی استنادات سایر سوسیالیست هایی مانند یوهان کارل رودبرتوس و پیر جوزف پرودون رشد می کند. با این حال، با شروع سال 1917، استنادهای مارکس بر خلاف تقریباً هر نویسنده دیگری در مجموعه داده ما، از جمله چهره هایی مانند آدام اسمیت، هربرت اسپنسر، و جان استوارت میل، به شدت رو به افزایش است. تنها در عرض چند سال، فرکانس آنها سه برابر می شود و تا به امروز به آن مسیر ادامه می دهند. بنابراین، فرضیه ما این است که لنین و شوراها احتمالاً کاندیدای این جهش ناگهانی در ارجاعات مارکس هستند – هم به دلیل علاقه ای که پیرامون ایده های نسبتاً مبهم مارکس ایجاد کردند و هم در ترویج بعدی مارکس به عنوان نظریه پرداز اصلی انقلاب و کشور شوروی.
برای آزمایش این فرضیه، از یک تکنیک اقتصادسنجی به نام کنترل مصنوعی استفاده کردیم. این رویکرد از مجموعه دادههای 225+ نویسنده استفاده میکند که ما جمعآوری کردهایم و ترکیب وزنی از نویسندگان دیگری را پیدا میکند که الگوهای استنادی خودشان تا سال 1917 با الگوهای استنادی مارکس مطابقت دارند. وزندهی توسط الگوریتمی انجام میشود تا سوگیریها را به حداقل برساند و اساساً به رایانه اجازه میدهد نویسندگان را انتخاب کند. که از نزدیک الگوی مارکس را دنبال می کند. این به ما امکان میدهد که یک ضدواقعیت «مارکس مصنوعی» برای سالهای پس از تأثیر مشکوک درمان انقلاب شوروی ۱۹۱۷ تولید کنیم. ما وزنهای قبل از 1917 را از نویسندگان دیگر میگیریم و آنها را به جلو تعمیم میدهیم تا ببینیم آنها پس از 1917 چگونه عمل کردند. اگر مارکس واقعی از خلاف واقع مصنوعی فاصله بگیرد، اولین نشانهای از یک رابطه علی داریم. این نشان میدهد که نتیجه شوروی باعث تقویت مارکس شده است، اما نه نویسندگانی که معیارهای ترکیبی وزنی را تشکیل میدهند.
همانطور که گمان میکردیم، نتایج ما به یک واگرایی عمیق و معنیدار آماری پس از سال 1917 اشاره میکند.
با توجه به اینکه نظریه ما اکنون با این یافته تایید شده است، سپس آن را تحت یک سری تست های استحکام برای شناسایی و حذف احتمالات دیگر قرار می دهیم. شاید در مهمترین سؤال برای آزمایش بیشتر، ما میخواستیم مشخص کنیم که آیا یافتههای ما در زبانهایی غیر از انگلیسی وجود دارد یا خیر. مارکس بیشتر آثارش را به زبان آلمانی نوشت و بسیاری از مارکسیستها فرض میکنند که ایدههای او قبل از اینکه به انگلیسی تبدیل شود، در دنیای آلمانیزبان ریشه دوانید. مارکس قبل از سال 1917 در چندین جنبش کارگری و احزاب سیاسی چپ آلمان به چیزی شبیه به پیروان دست یافت و همچنین الهام بخش قیام شکست خورده اسپارتاکیست ها در سال 1919 در آلمان بود. برای آزمایش اینکه آیا مارکس در تاریخ قبلی در آلمان ریشه دوانده است یا خیر، ما تحلیل خود را از طریق چندین تکرار اضافی تکرار کردیم که فقط بر Ngram های آلمانی زبان و نویسندگان آلمانی زبان متمرکز بود.
نتایج یافتههای انگلیسیزبان ما را تأیید میکنند، و تأثیر غالباً گمانهزنیشده قبلی مارکس در آلمان را تکذیب میکنند. علاوه بر این، آنها همچنین دو رویداد درمانی متوالی را فاش کردند که دریافت بعدی مارکس را در منابع آلمانی زبان تغییر داد. پس از اوج گیری در پی انقلاب شوروی 1917، نگرم آلمانی مارکس به طور ناگهانی در سال 1933 سقوط کرد. این یک اثر آشکار از قدرت گرفتن رژیم نازی و سانسور آثار سوسیالیستی از جمله مارکس است. پس از سال 1946، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی یک دولت مارکسیستی را در آلمان شرقی ایجاد کرد، این الگو مجدداً با افزایش شدیدی تغییر کرد. در هر مورد، نتایج آلمانیزبان نشان میدهد که الگوهای استناد مارکس بهشدت پاسخگوی رویدادهای سیاسی متوالی است که آثار او را ترویج، سرکوب و دوباره ترویج میکنند.
ما همچنین این سوال را پرسیدیم که آیا اگر از معیاری متفاوت از پایگاه داده Ngram استفاده کنیم، نتایج ما پایدار خواهد ماند. آمار Ngram از کتاب های اسکن شده که بخشی از مجموعه گوگل هستند محاسبه می شود. در حالی که داده های موجود در آن عظیم است، آنها فقط محتوای کتاب های چاپی را منعکس می کنند. نشریات کوتاهتر مانند روزنامهها و مجلات شامل نمیشوند.
برای اینکه ببینیم آیا پایان نامه ما در جای دیگری قابل اجرا است، به پایگاه داده روزنامه اسکن شده آنلاین از سرویس اشتراک Newspapers.com مراجعه کردیم. با استفاده از زیرمجموعه ای از مجموعه نویسندگان خود، یک پایگاه داده روزنامه اصلی از ذکر نویسنده به موازات مجموعه Ngram برای کتاب ها ایجاد کردیم. سپس همان آزمایش کنترل مصنوعی را انجام دادیم و تأیید مستقلی از نتایج خود پیدا کردیم. همانطور که در مورد کتاب ها، ذکر روزنامه ها از مارکس به شدت پس از 1917 افزایش یافت. تنها تفاوت عمده در سال 1883 بود، زمانی که فردریش انگلس هزینه پخش تلگرامی مراسم ترحیم مارکس را پس از تشییع جنازه او پرداخت کرد و باعث افزایش موقتی در ذکر روزنامه ها شد که سال بعد از بین رفت.
تحقیقات تجربی ما با بررسیهای استحکام بیشتر ادامه مییابد تا ببینیم آیا نتایج اصلی ما پابرجا هستند یا خیر. به عنوان مثال، ما یک سری آزمایش انجام می دهیم تا با تغییر سال درمان، مشخص کنیم که آیا یافته های سال 1917 تصادفی جعلی هستند یا خیر. ما همچنین به سایر رویدادهای پیرامونی مانند انقلاب شکست خورده روسیه در سال 1905 نگاه کردیم تا ببینیم آیا توجه قبلی به مارکس افزایش یافته است یا نه (هر نشانه ای از این با تأثیرات 1917 کمرنگ است). ما سعی کردیم مطالعه خود را فقط به نویسندگان سوسیالیست محدود کنیم تا ببینیم آیا چیزی منحصر به فرد در الگوهای استناد آنها پدیدار شده است (اینطور نیست). با در نظر گرفتن این عوامل و عوامل دیگر، ما مطمئن هستیم که مهم ترین علت افزایش استناد مارکس را شناسایی کرده ایم. اتحاد جماهیر شوروی نقش اصلی را در ارتقاء مارکس به جریان اصلی روشنفکری ایفا کرد و احتمالاً باعث شد که الگوی نسبتاً پایین و نسبتاً مسطح Ngram او در عواقب فوری خود به شدت افزایش یابد.
به نظر میرسد که «مشکل داس کارل مارکس» با مطالعه پیامدهای فکری پس از اینکه لنین کنترل دولت یک قدرت بزرگ جهانی را در زمان هرج و مرج به دست گرفت و به زور یک دولت مارکسیستی را بر جمعیت آن تحمیل کرد، حل میشود.
انتظار میرود که این نتایج در برخی موارد بحثبرانگیز است. و این در هیچ جایی به اندازه پیروان مارکس امروزی مشهود نیست. عجیب است که واکنشهای اولیهای که ما از مارکسیستها دیدهایم، شکاف درونی در صفوف آنها را آشکار میکند. حدود نیمی از پاسخدهندگان مارکسیست یافتههای ما را بدیهی میدانند، حتی این سوال را مطرح میکنند که چرا ما تا این حد برای «اثبات» چیزی که قبلاً میدانستند، تلاش میکنیم. در واقع، با پیروی از دیدگاه ماتریالیستی تاریخ، خود مارکس ممکن است شواهدی را در بوق و کرنا کرده باشد که ایدههای روشنفکری عمدتاً توسط رویدادهای سیاسی تعیین میشوند. پاسخ نیمی دیگر است که نقش دولت لنین را در جریان سازی سنت فکری مارکسیستی به شدت انکار می کنند. آنها با اشتیاق برای جدا کردن خود از توشه میراث اتحاد جماهیر شوروی، توضیحات دیگری و دلپذیرتر را برای افزایش استناد مارکس ارائه کردند. نامزدهای مورد علاقه تاکنون احزاب سیاسی مجاور مارکس در آلمان قبل از 1917 و تأسیس مکتب غربی مارکسیستی فرانکفورت در دهه 1920 هستند، اگرچه شواهد تجربی برای این نظریه ها در مقایسه با تأثیر بلشویکی در سال 1917 ضعیف است. >
با اصرار یک جناح مارکسیست بر اینکه نتایج ما آنقدر “بدیهی” هستند که نمیتوانند توجه را جلب کنند، و دیگری که اعتبار آنها را به کلی انکار میکند، نیاز به یک راه حل تجربی برای این سوال به طور ناخواسته برجسته میشود.
این کافی است که بگوییم هر گونه تحقیق تجربی باید از ابزارهایی استفاده کند که معرفی سوگیری انسانی را به حداقل برساند. کافی نیست چند نقل قول از مارکس را در اثری از سال 1905 انتخاب کنیم و اصرار کنیم که آنها بر الگوهای داده های تجربی تجمیع شده در میلیون ها صفحه متن غلبه کنند. همچنین نمیتوانیم تأثیر مارکس را با نگاه کردن به جایی که الگوهای ngram او موازی با سایر نویسندگان است، تشخیص دهیم. تکنیک کنترل مصنوعی با اجازه دادن به کامپیوتر برای شناسایی و انتخاب اشکال ترکیبی به حل این مشکلات کمک می کند.
نتیجه یک مارکس ضد واقعی کاملاً قابل قبول است که عمدتاً از رقبای سوسیالیست او مانند فردیناند لاسال و یوهان کارل رودبرتوس تشکیل شده است.
توجه داشته باشید که ما ادعا نمی کنیم که مارکس در غیاب 1917 از موضوعیت ناپدید می شد. همچنین پیشنهاد نمی کنیم که کار مارکس قبل از سال 1917 مورد توجه قرار نگرفت، مانند برخی از منتقدان تنبل تر ادعا کرده اند. به وضوح، مارکس در اواخر قرن نوزدهم توجه سایر اقتصاددانان را – هرچند به شدت انتقادی – به خود جلب کرد، آنها به تجزیه و تحلیل و رد نظریه های او پرداختند. او همچنین پیروانی داشت، البته بیشتر در میان فعالان رادیکال کارگری. با این حال، سؤال ما به جایگاه او در بحثهای رایج علمی مربوط میشود.
“چه می شود اگر؟” داستان خلاف واقع ما حاکی از آن است که، در غیاب وقایع 1917، مارکس همچنان موضوع تحقیقات علمی تخصصی و فعالیتهای رادیکال کارگری بود. او احتمالاً به رقابت برای جلب توجه در همان محافل رادیکال به عنوان متفکر اصلی یکی از چندین جناح آن ادامه می داد. پس از تقویت شوروی به مارکس، او عملاً سایر مدعیان را از جهان سوسیالیستی بیرون کشید.
البته، متخصصان دانشگاهی هم قبل و هم بعد از سال 1917 به مارکس توجه کردند. آلفرد مارشال دکترین های اقتصادی او را در کتاب درسی 1890 با توصیف آنها به عنوان تمرینی در استدلال دایره ای مبدل به “زبان متراکم هگلی” ارزیابی کرد. بعداً، آلفرد مارشال در مقالهای در سال 1907 در Economic Journal از مارکس در کنار آدام اسمیت و جی اس میل نام برد – اما بسیار مهم، در عین حال که فردیناند لاسال نیز – علیرغم اهمیت تاریخیاش – چنین نیست. تقریباً به اندازه مارکس امروزی مورد اشاره قرار می گیرد. دیگران دیدگاه مطلوب تری داشتند و مارکس را از طریق جانشینان و مدعیان بعدی خود بیشتر درگیر کردند.
اما وقایع 1917 تقویت قابل توجهی برای برجسته شدن مارکس در بحث های روشنفکری ایجاد کرد. ماکس وبر، جامعهشناس، مدتی بود که آثار مارکس را میشناخت و با ورنر سومبارت معاصرش که تحت تأثیر مارکس بود، بر سر نظریه و معنای سرمایهداری بهسر میبرد. با این حال، مطالعه کلاسیک وبر در سال 1905 اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری تقریباً بهطور کامل از نام مارکس اجتناب میکند، مگر برای یک پاورقی گذرا.
اندکی قبل از مرگش، حدود 15 سال بعد، وبر با گروه کوچکی از دانشجویان در مورد چشم انداز فلسفی آن زمان صحبت کرد. او توضیح داد: «جهانی که ما به عنوان روشنفکر در آن زندگی می کنیم، تا حد زیادی اثر مارکس و نیچه را در خود دارد.» این جهانی بود که در آن آموزه های هر دو متفکر صعودی و در تنش بود و مستقیماً با تحولات سیاسی که آنها را چنین کرده بود، مشابهت داشت.
اگر به خبر های ایران و دنیا علاقمندید روی اخبار فوری ایران کلیک کنید و اگر به حوزه ورزش علاقمندید روی اخبار ورزشی کلیک کنید همچنین اگر به آموزش های متنوع علاقمندید روی آموزش اینترنتی آنلاین کلیک کنید.
پیشنهاد میکنیم دیگر مقالات ما را مطالعه کنید.